در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیده ها منزل گهی بگزیده ام
چندان خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را یدهام
تو مست مست سرخوشی
من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی
من بیدهان خندیدهام
شاعر : مولانا
P
چه بارونی چه رویایی کجا میری بی من کجاهایی دستامو یادت میره دنیامو غم میگیره تا الانشم دیره نذار گم
مست ,مرازیرا ,چشم ,سر ,دیده ,زهرها ,از کجا ,مصلحت در ,برای مصلحت ,از برای ,در حبس
درباره این سایت